هی غریبه
دل برای من نسوزان
این سراب از او
در اتش دلم
عذاب اور نیست،
بلکه
این درمانیست
برای
درد بی درمان نبودنش...
خدایا ببخش اگر
صدای اذان صبح برایم گوش نواز نیست
تو خودت بهتر میدانی اما،
به تازگی گوش هایم
برای نوازش
در کوچه های خاطره
به دنبال صدای او میگردد و بس...
هی رفیق
میخواهی بدانی؟
یک قلم
یک کاغذ خیس اشک
یک دل پر
همراه با تاریکی شب
کمی نور شمع سوخته
این است معنی زندگی
برای من
باز هم بیخوابی به سرم زد
دقیقه به دقیقه می خوابم و با فقر خواب
بیدار میشوم.
زیرا،
گرمای تو دیگر نیست گرمم کند
آغوشت که بود
چه راحت خواب را سپری میکردم و حال
که نیست
به گذشته ها قبطه میخورم...